روزبهروزبه، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
رامیسارامیسا، تا این لحظه: 3 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

روزبه شاهزاده ایرانی

دیشب و ماجراهاش

دیروز وقتی از سرکار برگشتم خونه دیدم روزبه تب داره خیلی کم نبود ک بشه زیاد جدیش گرفت بهش تب بر دادم . مامانیش گفت که از صبح هیچی نخورده خیلی ناراحت شدم  اخه صبحشم تب داشت  منتظر باباش شدم که بیاد بریم دکتر . عشق مامان یخورده خوابید بعد شام دیدم دوباره تب داره بردیمش طب کودکان ، تا نوبتمون بشه بریم پیش دکتر خدا میدونه روزبه چقدر بی حال شد تا یادم نرفته بگم که چقدر خوبه حداقل توی همچین مکانایی خودخواه نباشیم ، حالا نمیگم نوبتمونو به کسی بدیم اما نوبت دیگرانو رعایت کنیم ، خودمونو گول نزنیم بهرحال وقتی دکتر درجه گذاشت واسه روزبه باورتون میشه تبش روی 40 و نیم درجه بود خدامیدونه چجوری رفتم داروخونه و شیاف گرفتم واسش. خدا ...
28 شهريور 1392

بدون عنوان

مرسی از همه مامانای مهربون بابت نظراتشون ازینکه پاره از وقتتونو صرف من و پسرم کردید منت سر من گذاشتید. من برای شنیدن هرجور نظری اماده ام  
27 شهريور 1392

بدون عنوان

زن .... جنس عجیبی است ! چشم هایش را که میبندی ، دید دلش بیشتر... دلش را که میشکنی ، باران لطافت از چشم هایش سرازیر ...! انگار درست شده تا ..  ر وی عشق را کم کند .
27 شهريور 1392

بدون عنوان

مامانای مهربون دوست دارم تجربیاتتونو با من به اشتراک بذارید   منتظر کامنتای شما هستم                          با   ی دنیا عشق به همه شما                                                               &nbs...
24 شهريور 1392

دلگیر

ازین زمانه دلم سیر میشود گاهی                   سوت پایان رابزنید صداقت من حریف دورنگی زمانه نمیشود
24 شهريور 1392

بدون عنوان

هر وقت میخوام راجع به چشم های روزبه حرف بزنم نمیدونم چرا خیلی حالم بد میشه و بغض میکنم روزی که روزبه دنیا اومد  دوستایی که با من و یا قبل از من تجربه مامان شدنو داشتن اکثرا میدیدم که گه گداری گریه میکنن با گریه بچه هاشون،   با خودم عهد کردم قوی باشم نمیدونم کاش هیچ وقت این عهدو نمیکردم چون واقعا کم اوردم فردا مفصل واستون تعریف میکنم
24 شهريور 1392